یکی از اصول 12 گانه مانیفست Agile در خصوص پایداری هست:
(فرآیند های چابک توسعه پایدار را ترویج می دهند. حامیان مالی , توسعه دهندگان و کاربران باید بتوانند سرعت پيشرفت ثابتی را براي مدت نامحدودی حفظ كنند)
در کتاب های موفقیت مثل اثرمرکب ( دارن هاردی ) هم خیلی روی پایداری تاکید شده. دارن هاردی یکی از بزرگترین مربیان، سخنرانان و نویسندگان در عرصه موفقیت هست.
فرآیند های چابک توسعه پایدار را ترویج می دهند. حامیان مالی , توسعه دهندگان و کاربران باید بتوانند سرعت پيشرفت ثابتی را براي مدت نامحدودی حفظ كنند
حالا میخوام داستان خودم رو در خصوص پایداری بگم
یادمه دو سه ماه خیلی سخت به دنبال کار بودم. تازه دانشجوی کارشناسی ارشد شده بودم و چون خدمت نرفته بودم لذا خیلی جاها سر همین مسئله بهم کار نمیدادن. کارهای زیادی هم بود که میتونستم برم ولی چون تو حوزه تخصصی خودم نبود نمیخواستم واردشون بشم و میخواستم هر جوری که شده تو حوزه تخصصی خودم کار کنم. 3 ماه هر روز صبح میرفتم یه روزنامه همشهری میخریدم تا ساعت 10 اگهی های مرتبط رو خط میکشیدم بعد میرفتم کافی نت و رزوممو ارسال میکردم ( اون موقع امکانات محدود بود ) و از ظهر شروع میکردم میرفتم مصاحبه.
من عاشق فیلد مدیریت پروژه بودم و بلاخره در یک شرکت PMIS مشغول به کار شده بودم. اولین جایی که به صورت رسمی رفتم سر کار. آبان ماه بود ولی اولین حقوقی که گرفتم 28 اسفند همون سال بود. اونم فقط به اندازه یک ماه حقوق. حتی حقوق اون 5 ماه رو بهم ندادن بلکه فقط یه حقوق بهم دادن.
همون زمان خیلی از اطرافیانم بهم میگفتن که این که نشد کار و بیا بیرون از اون شرکت و …
ولی من صبر کردم و پایداری نشون دادم ( خیلی سخت بود ) ولی من میخواستم پیشرفت کنم و باید جای از این شاخه به اون شاخه پریدن، خودم رو ثابت میکردم. تصمیم گرفته بودم به جای اینکه غر بزنم و بخوام به زمین و زمان فحش بدم و نا امید بشم هر چی در توان دارم رو هزینه کنم تا رشد کنم. خیلی روزها این فکر به ذهن من میرسید که فعلا که نیازی نیست کار کنی. تازه دانشجو هستی. میتونی تمرکز کنی روی درسات و اصلا بی خیال اینجا بشی. بعدا هم میری سر یه کاری که قدرت رو بدونن. ولی با خودم گفتم اگه اینجا شکست بخورم و برم بیرون از این کار یعنی کم آوردم. در نتیجه با اینکه این فکرا خیلی وقت ها توی ذهنم بود و میگذشت ولی نزاشتم که سدی بشن در رسیدن به اهدافم.
اون زمان هم ارشد میخوندم هم کار میکردم. میتونم بگم دو سال اول کارم مفید ترین دوران زندگیم بود. یه برنامه دقیق داشتم. هر روز تا ساعت 18 کار میکردم. بعد میرسیدم خونه و تا 20 استراحت میکردم. بعد حتما دو ساعت درس های دانشگاه رو میخوندم ( تو دوران ارشد شاگرد اول شدم ) و تازه شب میگفتم وقت تفریح کردن. یا تو فیس بوک بودم یا فیلم میدیدم. اخر هفته ها هم پاتوقم کتاب خونه ملی بود. از صبح میرفتم کتاخونه ملی تا عصر. فضای خوبی داشت. عصر هم با دوستام میرفتم بیرون و به تفریح خودمم میرسیدم. شرایطی که الان با اینکه درس نمیخونم کتاب خونه ملی هم نمیرم بازم همچین در دسترس نیست.
یادم تو دو سه ماه اول کاریم وقتی از کسی سوال میپرسیدم یا مشکلی میخوردم برخوردهای خیلی بدی باهام میشد. تو یکی از اون روزها وقتی که مدیر تولید اونجا به تحقیر بهم گفت مهندس این رو باید اینجوری انجام بدی ( فکر کنید نرم افزار کانفیگ کردن داخلی اون سیستم بود. یعنی هیچ جا بیرون اون شرکت نبود و هیچ راهی جز اینکه یه نفر بهم بگه نبود. حالا چطور اون ادم به خودش اجازه داده بود که من و تحقیر کنه سر چیزی که اصلا به من یاد نداده بودن! ) دستم رو گذاشتم روی میز که بلند بشم برم. سه ماه سختی کشیده بودم بدون اینکه حقوقی که توافق شده بود رو بهم بدن. و من کسی بودم که صبح اولین نفر شرکت بودم و عصر جزو اخرین نفر ها شرکت رو ترک میکردم. اون وقت حتی جواب سوال من رو هم درست نمیدادن. با اینکه بیشتر از 10 سال از اون روز میگذره ولی هنوز مثل روز برام روشن. سخت بود ولی یه نیروی درونی نزاشت بلند بشم. دست هام روی میز بود به حالتی که میخوام بلند بشم ولی انگار چسبیده شده بودم به صندلی. نشستم و نهایتا بعد از دو سه سال من یکی از مدیران ارشد اون شرکت شدم. من نتیجه پایداری، صبر و تلاشی که کردم رو گرفتم.
اینجوری میخوام جمع بندی کنم که پایداری حتما سبب رشد و پیروزی میشه. این حرف من نیست، حرف بزرگترین مربیان و نویسندگان موفقیت هست. ولی من با تجربه شخصی بهش رسیدم. لذا اگر در اوایل کارتون هستید پیشنهاد میدم که سختی ها رو تحمل کنید. هیچ راه میانبری وجود نداره. الزاما همه شرکت ها و همه ادم ها با شما مثل کتاب ها اوکی برخورد نمیکنند. لذا تحمل داشته باشید. صبر کنید و بجنگید. تو همون زمان استاد بزرگواری داشتیم، جناب آقای حسام زند حسامی، جمله قشنگی رو سر کلاس گفت که هنوز هم تو گوش منه. گفت اگه میخواد پیشرفت کنید باید زانوتون زیر بار کار خم بشه. شعار نمیداد و خودشون رو مثال زدن. منم نمیخوام شعار بدم، ولی راهی جز سختی کشیدن برای اوج گرفتن نیست…
تو این راه اگه براتون امکان داشت میتونید یک مربی یا مرشد انتخاب کنید تا مسیر رو براتون هموار تر کنه. ولی در نهایت این خود شما هستید که باید این مسیر رو طی کنید.
چابک باشید.
دیدگاهتان را بنویسید